حکایت رزق
📌هارون الرشيد به بهلول گفت: مي خواهي كه وجه معاش تو را متكفل شوم و مايحتاج تو را از خزانه مقرر سازم تا از فكر آن آسوده شوي؟
📌بهلول گفت: اگر سه عيب در اين كار نبود، راضي مي شدم
🌹اول آنكه تو نمي داني به چه محتاجم، تا آن را از براي من مهيا سازي
🌹دوم اينكه نمي داني چه وقت احتياج دارم تا در آن وقت، وجه را بپردازي
🌹سوم آنكه نمي داني چقدر احتياج دارم تا همان مقدار بدهي
📌ولي خداوند تبارك و تعالي كه متكفل است اين هر سه را مي داند آنچه را محتاجم ،وقتي كه لازم است و به قدري كه احتياج دارم مي رساند
📌ولي با اين تفاوت كه تو در مقابل پرداخت اين وجه، با كوچكترين خطايي ممكن است مرا مورد خشم و غضب خود قرار دهي.
✅خداوند متعال می فرماید:
مَا أُرِيدُ مِنْهُم مِّن رِّزْقٍ وَمَا أُرِيدُ أَن يُطْعِمُونِ
إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ(الذاریات، ۵۷ و ۵۸)
ﻧﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺯﻗﻲ ﻣﻲ ﻃﻠﺒﻢ ﻭ ﻧﻪ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﻣﺮﺍ ﻏﺬﺍ ﺩﻫﻨﺪ.
ﭼﺮﺍ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺭﻭﺯﻱ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻭ ﻣﻘﺘﺪﺭ ﻭ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪ ﺍﺳﺖ.